KIND HEARTS AND CORONETS
در زندان و در انتظار اعدام صبح روز بعد، لویی، دهمین دوک چالفانت، اتفاقاتی را که او را به وضعیت کنونیاش رسانده، روی کاغذ میآورد. مادرش پس از ازدواج با پدر لویی که از نظر اجتماعی بسیار پایینتر از او بود، از خانواده دِآسکویِنها اخراج شده بود. پس از مرگ او، دِآسکویِنها اجازه دفن او را در مقبره خانوادگی ندادند. لویی سپس نقشه انتقام خود را میکشد و تمام کسانی را که در صف جانشینی او قرار داشتند، میکشد تا خود دوک شود. در این مسیر، او با سیبلیا که متاهل است وارد رابطه میشود و زمانی که از او رد میشود، باعث میشود که لویی به زندان بیفتد. روز قبل از اعدامش، سیبلیا شهادتش را پس میگیرد و او را نه تنها از طناب دار نجات میدهد بلکه آزادیاش را نیز تضمین میکند. اما وقتی او از زندان خارج میشود، متوجه میشود که یک چیز کوچک را فراموش کرده است.