داستان این فیلم در شب سال نو در شهر نیویورک اتفاق می‌افتد و چندین نفر را دنبال می‌کند که روز چگونه بر زندگی آن‌ها تأثیر می‌گذارد. کیم یک مادر تنهاست که هنوز دخترش، هیلی را به‌عنوان یک کودک می‌بیند که می‌خواهد شب سال نو با پسری بیرون برود تا او را در ساعت نیمه‌شب ببوسد. کلر که مسئول سنت سالانه شهر، یعنی ریزش توپ در تایمز اسکوئر است، وقتی که مشکلی پیش می‌آید مجبور می‌شود از یک برق‌کار که اخراج شده است بخواهد تا آن را تعمیر کند. لورا، یک آشپز که مهمانی شب سال نو را برای یک شرکت ضبط موسیقی آماده می‌کند، با جنسن، عشق سابقش که خواننده است و در آن مهمانی اجرا دارد، برخورد می‌کند. او سعی می‌کند برای پایان رابطه‌شان عذرخواهی کند، اما لورا نمی‌خواهد آن را بپذیرد. اینگرید، زنی که در شرکت ضبط موسیقی کار می‌کند، بعد از یک تجربه نزدیک به مرگ تصمیم می‌گیرد شغلش را ترک کند و از یک پیام‌رسان جوان به نام پل می‌خواهد تا به او کمک کند تا تصمیماتش را عملی کند. در بیمارستان، استن، مردی که در مراحل نهایی سرطان است، تنها آرزویش این است که سقوط توپ را از نزدیک ببیند. همچنین گریفین و تس، یک زوج که در انتظار فرزند هستند، می‌خواهند اولین کسانی باشند که بعد از سال نو فرزندشان به دنیا می‌آید به دلیل جایزه نقدی که به آن تعلق می‌گیرد؛ اما یک زوج دیگر نیز در آستانه زایمان هستند. رندی، مردی که به دلیل چیزی که در گذشته برایش اتفاق افتاده به تعطیلات علاقه‌ای ندارد، خود را در آسانسوری با یک خواننده، یکی از بک‌ آپ‌های جنسن که در تایمز اسکوئر اجرا می‌کند، می‌یابد. و سام، پسر صاحب شرکت ضبط موسیقی، که در خارج از شهر است و تلاش می‌کند تا خود را به شهر برساند تا در مهمانی سخنرانی کند، اما وقتی دچار حادثه می‌شود و چون تعطیلات است، ماشینش قابل تعمیر نیست، مجبور می‌شود با افرادی که به سمت شهر می‌روند، سوار شود. اما به نظر می‌رسد که دلیل دیگری هم برای بازگشت به شهر دارد.