تماشاگر -
پروفسور ادبیات اخیراً ادواردو که اخیراً کنار گذاشته شده است، با همسر جوانش، سیلویا، پیوندی عجیب و تقریباً بیمارگونه ایجاد میکند. حالا که سیلویا متقاعد شده است که او را برای مردی دیگر، ادواردو، دودو به دوستانش رها کرده است، میبیند که نمیتواند در برابر مغناطیس ناب پرستار خانوادهاش، فاوستا، که در بستر کمپوشی است، و شاگرد کنگویی اغواکنندهاش، پاسکاسی، مقاومت کند. دودو بیشتر و بیشتر که از سوء ظن عذاب میکشد و وسواس فکر سیلویا میکند، در نهایت به بازسازی حقیقت از طریق خاطراتش میپردازد، با فرض نقشی که سرنوشت به او محول شده است: نقش مردی که عاشق تماشا کردن است.