برای مقابله با شیاطین درونی خود، روبن، درامر متال، چهار سال گذشته را صرف هنر کرده و خود را وقف لحظهها کرده است. سپس، در حالی که در تور با خواننده اصلی و دوستدخترش، لو، در حال سفر است، روبن متوجه میشود که شنواییاش به سرعت در حال تحلیل است. با این که از دست دادن ناگهانی شنوایی، دنیای او را وارونه میکند و ترس فلجکننده همراه با انکار عصبی او را فرا میگیرد، روبن به ناچار قبول میکند که به یک جامعه کوچک ناشنوا که تحت نظارت جو، یک کهنهسرباز دلسوز جنگ ویتنام، قرار دارد، بپیوندد. حالا، روبن باید راهی برای پیدا کردن زمین محکم پیدا کند، بفهمد که ناشنوایی یک ناتوانی نیست و ناشنوایی چیزی نیست که بخواهد درمانش کند. اما آیا روبن آماده است تا زندگی جدید خود را بپذیرد و یاد بگیرد چگونه ناشنوا باشد؟