دیوارنویسی آمریکایی -
در پایان تابستان 1962 در یک شهر کوچک در کالیفرنیا، دو دوست صمیمی و فارغالتحصیلان اخیر دبیرستان، کورت هندرسون و استیو بولندر، آماده هستند تا به دانشگاه در شرق کشور بروند. کورت که بورسیه تحصیلی خوبی در مقیاس محلی دریافت کرده، به عنوان امیدی برای کلاسشان شناخته میشود. اما کورت درباره ترک شهری که استیو آن را یک شهر بیپایان میبیند، تردید دارد. تردیدهای کورت زمانی بیشتر میشود که او دختری جذاب و غریبه را در یک ماشین تی-برد میبیند که کلمات "دوستت دارم" را به او میگوید. کورت در تلاش است تا آن دختر را پیدا کند، در حالی که از یک باند محلی که او را در گرو خود دارند فرار کند، و ممکن است تصمیمی درباره آیندهاش بگیرد. از طرف دیگر، استیو که رئیس کلاس است، قصد دارد شهر را ترک کند، حتی اگر این به معنای ترک دوستدخترش، لوری هندرسون، خواهر کورت، باشد. استیو و لوری شب را به "مذاکره" درباره وضعیت رابطهشان میگذرانند. در این میان، دو نفر از دوستانشان برای شبانهروز در شهر گشتزنی میکنند. استیو ماشینش را به ترری "تود" فیلدز که فردی آرام است، سپرده تا در غیاب او مراقب آن باشد. این ماشین به تود اعتماد به نفس جدیدی میدهد که او از آن برای تحت تاثیر قرار دادن دبی دانهم، دختری با تجربه که معمولاً از دسترس او خارج است، استفاده میکند. جان میلر، که به عنوان پادشاه مسابقات خیابانی با کوپه زرد رنگ خود شناخته میشود، در تلاش است تا کارول موریسون، دختر نوجوان جسور که به طرز عجیبی مسافر شبانه او شده، را از خود دور کند و همزمان با چالش یک راننده جسور غریبه، باب فالفا، دست و پنجه نرم میکند.