در جبههی غرب خبری نیست
در جبههی غرب خبری نیست -
یک جوان آلمانی با شور و شوق وارد جنگ جهانی اول میشود، اما شور و اشتیاق او به سرعت فروکش میکند وقتی که با تجربهای دست اول از وحشتهای جنگ روبرو میشود.
داستان دربارهی یک جوان است که در ابتدای جنگ، تحت تأثیر ملیگرایی و احساس وظیفه، وارد میدان نبرد میشود. او با امید و آرزو به خط مقدم میرود، اما به زودی متوجه میشود که جنگ آنطور که تصور میکرد، چیزی جز خشونت بیپایان، مرگ و ویرانی نیست. او شاهد جانباختن همقطارانش، وحشتهای بیپایان و تغییرات روانی است که جنگ بر همه کسانی که در آن گرفتارند، میگذارد. این داستان به عمق رنج و تغییراتی میپردازد که جنگ بر روح انسانها میگذارد و نشان میدهد چگونه یک جوان با شور و شوقی که از وطنپرستی میآید، به تدریج تبدیل به فردی میشود که در نهایت شک و ناامیدی نسبت به معنای جنگ پیدا میکند.