احیای مردگان
احیای مردگان -
یک داستان عید پاک فرانک یک پزشک منهتن است که در یک تیم آمبولانس دو نفره در قبرستان کار می کند. او سوخته است، خسته است، ارواح را می بیند، به خصوص زن جوانی را که شش ماه قبل نتوانسته بود نجات دهد، و دیگر نمی تواند مردم را نجات دهد: او مرده ها را می آورد. ما سه شب او را دنبال می کنیم، هر کدام با یک شریک متفاوت: لری، که به شام فکر می کند، مارکوس، که به عیسی نگاه می کند، و تام، که وقتی کار کند است، مردم را زیر و رو می کند. فرانک با دختر قربانی قلبی که او به آنجا آورده دوست می شود. او مری است، یک معتاد سابق، که از دست پدرش عصبانی است اما اکنون امیدوار است که او زنده بماند. فرانک سعی میکند اخراج شود، تلاش میکند کار را ترک کند، و مدام برمیگردد، به سر کار و پیش مری، که نیاز به تولد دوبارهاش دارد.