شاهزاده - یک مکانیک متوجه می‌شود که دخترش که فکر می‌کرد در دانشگاه است، از آنجا انصراف داده است. او سعی می‌کند با او تماس بگیرد، اما وقتی کسی دیگر گوشی را برمی‌دارد، به جایی که او اقامت دارد می‌رود و عکسی از دخترش با دختری دیگر پیدا می‌کند. بنابراین به دنبال او می‌رود و از او می‌پرسد که دخترش کجاست. او می‌گوید که دخترش با مردی از نیو اورلئان رابطه داشته است، پس آنها به آنجا می‌روند تا او را پیدا کنند. زمانی که برخی مردان از پاسخ دادن به سوالاتش خودداری می‌کنند، آنها او را کتک می‌زنند، اما او مقابله می‌کند که این باعث تعجب دختر می‌شود. در نهایت، آنها مردی را پیدا می‌کنند که به آنها می‌گوید دخترش کجا ممکن است باشد؛ در راه، چند مرد به سمت آنها شلیک می‌کنند. او متوجه می‌شود که این افراد برای مردی به نام عمر کار می‌کنند که به دنبالش است. او همچنان سعی می‌کند دخترش را پیدا کند در حالی که عمر بهترین مردان خود را برای گرفتن او می‌فرستد.