جولیا بنکس تحت بازجویی یک کارآگاه قرار دارد درباره قتل دوست‌پسر روانی سابقش، مایکل. جولیا ادعا می‌کند که او فریب خورده و هیچ ربطی به قتل ندارد، با اینکه مکالمات در شبکه‌های اجتماعی به وضوح نشان می‌دهد که جولیا به او تمایل داشته است. سپس صحنه به شش ماه قبل برمی‌گردد، جایی که جولیا از سوی رئیس و دوستش، علی، از شغلش به عنوان سردبیر ارشد آنلاین یک وبسایت داستان‌نویسی خداحافظی می‌کند. جولیا اکنون قرار است از عمارت جدیدش که قرار است با نامزد جدیدش، دیوید کاناوِر، و دختر ناتنی‌اش، لیلی، زندگی کند، به صورت دورکاری کار کند. پس از رسیدن به خانه دیوید، او توسط همسر سابق دیوید، تسا، که هنوز نتواسته با پایان ازدواجش دو سال قبل کنار بیاید، مورد استقبال قرار می‌گیرد.