نیمفومانیاک: 2 -
جو ادامه میدهد که داستان زندگیاش را برای سلگمن تعریف کند. جو با جروم و پسرشان مارسل زندگی میکند و ناگهان حس جنسی خود را در حین رابطه از دست میدهد. جو به دنبال رابطههای جنسی عجیب و غریب، انحرافات و سادومازوخیسم میرود تا به دنبال بازگرداندن میل جنسی خود باشد. جروم خانه را با مارسل ترک میکند و پسرش را به خانهی یتیمخانه برای فرزندخواندگی میسپارد. سپس جو توسط پزشک متخصص زنانش به درمان فرستاده میشود اما او اعتراف نمیکند که به رابطه جنسی اعتیاد دارد. در این میان، سلگمن به جو میگوید که او هنوز باکره است و به او کمک میکند تا اعمالش را درک کند. جو معتقد است که سلگمن دوست اوست، اما آیا او واقعا دوست اوست؟