TANGERINES
جنگ در گرجستان، منطقه آبخازیا 1992: آبخازهای محلی در حال مبارزه برای رهایی از گرجستان هستند. روستای استونیایی بین کوه ها خالی شده است، تقریباً همه به وطن خود بازگشته اند، فقط 2 مرد مانده اند: ایوو و مارگوس. اما مارگوس به محض اینکه محصول نارنگی خود را برداشت کند، آنجا را ترک خواهد کرد. در یک درگیری خونین در دهکده مینیاتوری آنها، مردان مجروح پشت سر گذاشته میشوند و آیو مجبور میشود آنها را ببرد. اما آنها از طرفهای مخالف جنگ هستند. این یک داستان تاثیرگذار ضد جنگ در مورد استونیایی هایی است که خود را در میانه جنگ شخص دیگری می بینند. چگونه با آن برخورد می کنند؟ چگونه دشمنان زیر سقف شخص ثالث عمل می کنند؟