فارگو -
جری در نمایندگی ماشین پدرشوهرش کار می کند و خود را دچار مشکلات مالی کرده است. او طرحهای مختلفی را امتحان میکند تا به دلیلی که واقعاً توضیح داده نمیشود، به پول مورد نیاز دست یابد. باید فرض کرد که اختلاس هنگفت او از نمایندگی در شرف کشف توسط پدر شوهر است. وقتی همه چیز از بین میرود، او زودتر برنامهریزی میکند تا دو مرد همسرش را باج بگیرند تا پدر ثروتمندش (که به نظر میرسد وقت روز برای دامادش را ندارد) باج بدهد. از لحظه آدم ربایی، همه چیز خراب می شود و آنچه که قرار بود یک ماجرای غیر خشونت آمیز باشد، خونین می شود و هر دقیقه خون بیشتری به آن اضافه می شود. جری از خونریزی ناراحت است، که کلانتر باردار از Brainerd، MN را که در تلاش برای حل سه قتل در حوزه قضایی خود سرسخت است، آزاد می کند.