لئو و پیج زوجی هستند که تازه ازدواج کرده‌اند. پس از یک حادثه، پیج به کما می‌رود و وقتی به هوش می‌آید، لئو را به خاطر نمی‌آورد. والدینش، که از زمانی که با لئو بوده آن‌ها را ندیده، به دیدارش می‌آیند. پیج نمی‌تواند باور کند که مدت‌هاست آن‌ها را ندیده است. لئو می‌خواهد او را به خانه‌شان ببرد، اما والدینش اصرار دارند که پیج با آن‌ها برود. پیج ابتدا با لئو می‌رود، اما وقتی چیزی را به خاطر نمی‌آورد، نزد والدینش بازمی‌گردد. او درگیر این سؤال می‌شود که چرا ارتباطش با خانواده‌اش را قطع کرده بود. همچنین، او به طور اتفاقی با دوست‌پسر سابقش روبرو می‌شود و از خود می‌پرسد چرا رابطه‌شان به پایان رسید. لئو تلاش می‌کند با دوباره خواستگاری کردن از او، دلش را به دست آورد.