سریال ها

جاستین روسو زندگی عادی و فانی را با خانواده اش، گیادا، رومن و میلو انتخاب کرده است. اما وقتی الکس، خواهر جاستین، بیلی را به خانه‌اش می‌آورد تا به دنبال کمک باشد، جاستین متوجه می‌شود که باید مهارت‌های جادویی خود را برای راهنمایی جادوگر در حال آموزش و در عین حال که مسئولیت‌های روزمره‌اش را انجام می‌دهد - و از آینده دنیای جادوگران محافظت کند.

پس از یک آسیب مغزی که هشت سال آخر زندگی دکتر امی لارسن را پاک می‌کند، او باید در دنیایی ناآشنا بپیماید که در آن هیچ خاطره‌ای از بیمارانی که تحت درمان قرار داده است یا فاجعه‌ای که باعث شده او همه را دور کند، ندارد.

زندگی جما پس از اینکه متوجه میشود باردار هست، زیر و رو می‌شود. او باید به طور همزمان بارداری خود را مدیریت کند و به پدر غمگینش مالکوم پس از فروپاشی ازدواجش کمک کند.

یک کارگر در یک شرکت مالی خارجی که همیشه در مورد ریسک و پاداش آن را ایمن بازی می‌کند و فهرستی از "100 کاری که باید انجام دهید تا زامبی نشوید" دارد.

والریا نویسنده‌ای است که در کار نویسندگی و همچنین زندگی مشترک خود به بن‌بست رسیده است. او در کنار سه دوستش: کارمن، لولا و نریا آرامش می‌یابد.

در سده‌ی پانزدهم میلادی، شعله‌های کم‌فروغ اکتشافات عصر رنسانس، به تازگی در پهنه‌ی اروپا زبانه می‌کشند. با این وجود، در همین دوران، آنانی که گام در وادی نوآوری و کشف می‌نهند، به جرم بدعت‌گذاری و کفر، به کام آتش سپرده می‌شوند. در سرزمین لهستان، کودکی اعجوبه به نام رافال، امید می‌رود تا در آینده‌ای نزدیک، به یکی از نوابغ علم الهیات بدل گردد. اما سرنوشت، مسیر دیگری برای او رقم می‌زند؛ دیدار با مردی مرموز، رافال را به راهی رهنمون می‌سازد که فرجام آن، دستیابی به حقیقتی بدعت‌آمیز و ارتدادی است.

برای یک وکیل که از باختن به مردان متنفر است و یک بازیگر سطح A که به زنان بی‌اعتماد است، عشق هیچ معنایی ندارد - تا زمانی که مجبور شوند با هم قرار بگذارند.

یک افسر پلیس در محله ای در فیلادلفیا که به شدت تحت تاثیر بحران مواد افیونی قرار گرفته گشت زنی می کند. هنگامی که یک سری قتل در محله شروع می شود، میکی متوجه می شود که سابقه شخصی او ممکن است با این پرونده مرتبط باشد.

گروهی از کارکنان کنترل حیوانات متوجه می‌شوند که زندگی‌شان بیشتر توسط انسان‌ها و نه حیوانات پیچیده می‌شود.

پس از یک سخنرانی توهین‌آمیز، سرهنگ پاتریک کویین به فرماندهی پایگاه استروپسدورف در هلند منصوب می‌شود؛ پایگاهی که به عنوان «بی‌اهمیت‌ترین پایگاه ارتش در جهان» شناخته می‌شود. این پایگاه هدف استراتژیکی ندارد، اما امکاناتی مانند غذاخوری با کیفیت میشلن و تنها پنیرخانه ارتش را داراست. کویین تلاش می‌کند نظم و انضباط را بازگرداند، اما باید با فرمانده قبلی پایگاه، دختر جداشده‌اش مگی، همکاری کند