IT'S KIND OF A FUNNY STORY
کریگ یک دانشآموز سال سوم دبیرستان است که در برنامه استعدادهای درخشان شرکت میکند و عاشق دختر بهترین دوستش است. وقتی متوجه میشود که احساس خودکشی دارد، خود را به بخش روانپزشکی یک بیمارستان معرفی میکند، با این تصور که آنها فقط برای مدتی او را تحت نظر قرار داده و به او کمک میکنند تا فردا دوباره به مدرسه برگردد. اما پس از ورود، متوجه میشود که باید یک هفته بماند؛ چرا که بخش نوجوانان در حال بازسازی است و او در کنار بزرگسالان و چند نوجوان دیگر قرار میگیرد. بابی، مردی با یک دختر کوچک، به او مکانها را نشان میدهد و کریگ متوجه نوئل، دختری به سن خودش، میشود. او سعی میکند از دوستانش مخفی کند که کجا است. کریگ نقاشی میکشد، به درمان میرود، میخواند و به بابی کمک میکند تا برای یک مصاحبه تمرین کند. آیا اینها نشانههایی از بینش و درک بهتر هستند؟