قاتلان خونآشام
قاتلان خونآشام -
قرنها پیش، بارون ولفگانگ مکلارن ملکه خونآشام کارمیلا را در منطقه دورافتاده کراگویچ شکست داد؛ اما قبل از آنکه خونآشام شرور را سر ببرد، او اهالی و نسلهای بارون را نفرین میکند و سوگند میخورد که هر زن در روز تولد ۱۸ سالگیاش تبدیل به یک خونآشام همجنسگرا خواهد شد. در روزگار کنونی، جیمی نادان و دست و پا چلفتی دوباره از سوی دوستدخترش جودی ترک میشود و دلتنگ اوست. بهترین دوست او، فلتچ، پس از اینکه یک پسر مزاحم را در کارش به عنوان دلقک میزند، از شغل خود اخراج میشود. این دو دوست شکسته تصمیم میگیرند برای فراموش کردن مشکلاتشان به حومه شهر کمپ بزنند و جیمی با پرتاب یک دارت به نقشه در یک میخانه تصمیم میگیرد که به کجا بروند. آنها به کراگویچ میروند و وقتی به بار بارون رست میرسند، چهار دختر جذاب را میبینند که از آنجا خارج میشوند. صاحبکار به آنها کلبه قدیمی میراکلا در جنگل را پیشنهاد میدهد، همان جایی که دخترها قرار است اقامت کنند. در همین حین، لوتا، هایده، آنکه و ترودی با مشکل در ون خود مواجه میشوند و وقتی جیمی و فلتچ به آنها در جنگل میرسند، دخترها به آنها پیشنهاد میدهند که آنها را تا کلبهشان برسانند. آنها خود را به عنوان دانشجویان فولکلور معرفی میکنند که در حال تحقیق درباره ملکه خونآشام کارمیلا هستند. وقتی فلتچ فکر میکند که شب به نوشیدن آبجو و سکس با سه دختر جذاب خواهد پرداخت و جیمی و لوتا به یکدیگر علاقهمند میشوند، کلبه توسط گروهی از خونآشامهای همجنسگرا محاصره میشود که قصد دارند از خون جیمی و لوتا برای بازگرداندن کارمیلا به زندگی استفاده کنند. آنها توسط خونآشامها ربوده میشوند، اما فلتچ فرار کرده و با کشیش ملاقات میکند که به او میگوید جیمی از نسل بارون است و تنها امید برای متوقف کردن نفرین شیطانی کراگویچ است.