MACHINE GUN PREACHER
در پیتسبورگ، پنسیلوانیا، سم چیندلرز، یک موتور سوار وابسته به باند، پس از آزادی از زندان متوجه میشود که همسرش لین دیگر یک رقاص استریپر نیست و به مسیحیت گرویده است. یک شب، سم و بهترین دوستش دونی به یک مسافر سرگردان سواری میدهند که با چاقوی جیبی به دونی تهدیدش میکند؛ اما سم واکنش نشان میدهد و شرایط را علیه غریبه تغییر میدهد. سم تحت تأثیر این حادثه قرار میگیرد و با ترغیب لین و مادرش دیزی به کلیسای آنها میرود و تعمید میگیرد. سم در صنعت ساختوساز یک شغل ثابت پیدا میکند. زمانی که با یک کشیش از آفریقا آشنا میشود، تصمیم میگیرد که به این قاره سفر کند. سم چندین بار به شمال اوگاندا و جنوب سودان سفر میکند و یتیمخانهای برای قربانیان ارتش مقاومت خداوند (LRA) میسازد. علاوه بر این، هرگاه لازم باشد میجنگد و به یک افسانه تبدیل میشود که به عنوان «کشیش مسلسل» شناخته میشود.