در سال ۱۹۸۰، در یک شهر کوچک نزدیک به کاتوی دو نیانا (آندلس، جنوب اسپانیا)، دو دختر نوجوان ناپدید می‌شوند. پدر یکی از دختران که ارتباطاتی با افراد مهم در نیروهای انتظامی دارد، دو کارآگاه قتل از مادرید را مسئول پیدا کردن دختران زنده یا یافتن قاتل در صورت پیدا شدن جنازه‌ها می‌کند. کارآگاهان پدرو سوآرز و خوان روبلس هستند. در حالی که سوآرز یک مامور جوان، ساکت و محتاط است در اسپانیایی که در تلاش است هویت جدیدی به عنوان یک کشور دموکراتیک پس از مرگ فرانکو در ۱۹۷۵ پیدا کند، روبلس یک مامور باتجربه، شوخ‌طبع و سریع‌العمل است که گذشته‌ای مرموز به عنوان عضو نیروی پلیس نظامی فرانکو دارد که در ۱۹۷۸ برچیده شد. آن‌ها قادر به تطبیق با یکدیگر نیستند و در محیط خصمانه‌ای گیر می‌کنند، جایی که روش‌ها و آداب و رسوم قدیمی فرانکو هنوز زنده است و آن‌ها دو نفر در آنجا خوش‌آمد نیستند. وقتی دختران کشته شده پیدا می‌شوند، تحقیقات بعدی پلیس‌ها آن‌ها را به کشف مرگ‌های دیگری از دختران نوجوان می‌برد که هیچ‌گاه بررسی نشده بودند. در حالی که سوآرز با روکیو، زن مرموزی از شهر آشنا می‌شود، روبلس یاد می‌گیرد چگونه در شهر به جستجو بپردازد و در جستجوی اطلاعات، با افراد ثروتمند و قدرتمندی آشنا می‌شود که با مصونیت کامل اراده خود را اعمال می‌کنند. اما طبق نشانه‌ها، ظاهراً «کینی»، جوانی از شهر که با دختران ارتباط داشت، و یک روزنامه‌نگار که به شهر برای گزارش درباره این پرونده می‌آید، با سوآرز تماس می‌گیرد و درباره گذشته روبلس اطلاعات می‌دهد. بدون گزینه‌های بیشتر، سوآرز و روبلس مجبور خواهند شد تفاوت‌های خود را کنار بگذارند نه تنها برای حل پرونده بلکه برای زنده ماندن.