در پروویسنس، یک مرد و زن در یک دزدی نافرجام کشته می‌شوند؛ ما لحظاتی از آخرین خاطرات او را می‌بینیم. قلب او به تری برنارد، یک پدر تنها که از دختری با بیماری نادر تحلیل‌برنده مراقبت می‌کند، منتقل می‌شود. پس از عمل، تری لحظاتی از آخرین دقایق زندگی اهداکننده مرده را به یاد می‌آورد. سپس، او یکی از قاتلان اهداکننده را شناسایی می‌کند و او را در یک کوچه تعقیب می‌کند. در عرض چند روز، تری تبدیل به یک انتقام‌جوی ناخواسته می‌شود، در حالی که یک کارآگاه پلیس او را دنبال می‌کند. در همین حال، او رابطه‌ای با پزشک دخترش آغاز می‌کند، حال روحی‌اش پیچیده شده توسط یادآوری‌های گذشته، حضور عمیق اهداکننده در ذهن و بدن تری، و رابطه غیرقابل توضیح میان قاتلان اهداکننده. آیا این داستان به خوبی تمام می‌شود؟