به ایستر کوو خوش آمدید، روستای ماهیگیری دورافتاده و منزوی در ساحل صخره‌ای ایالت مین. در این شهر کوچک، پیوندهای انسانی به عمق اقیانوس است و رازها به اندازه مه صبحگاهی غلیظ. هر روز، گروهی از مردان برای صید روزانه به دریا می‌روند، در حالی که تعداد کمی از زنان به عنوان گردانندگان قدرتمند، اما بی‌سروصدای این جامعه، فعالیت می‌کنند. اگرچه قوانین محافظه‌کارانه نسل قدیمی این شهر سال‌هاست که بر آن حاکم است، اما داستان ما در زمانی روایت می‌شود که جزر و مد در ایستر کوو در حال تغییر است. ماری مارگارت کانلی، یکی از بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌های شهر، به تازگی فوت کرده است. پس از مرگ او، دخترانش، ماری بث و پریسیلا، با آینده‌ای نامعلوم مواجه می‌شوند، در حالی که با بدهی‌ها و وام‌های نپرداخته‌ای که مادرشان به جا گذاشته است، دست‌وپنجه نرم می‌کنند. پریسیلا تلاش می‌کند جای مادرش را پر کرده و فروشگاه ماهی خانوادگی را اداره کند، در حالی که ماری بث جوان‌تر مسئولیت‌های جدید را نمی‌پذیرد و به شدت از رویای ترک شهر دفاع می‌کند - حتی اگر به معنای رها کردن پریسیلا باشد. در همین حال، در آن سوی شهر، در یک مهمان‌پذیر که به فاحشه‌خانه تبدیل شده، مادام انید نورا دولین، یکی از بزرگان شهر، به کارهای روزمره‌اش مشغول است، به جز دو مشکل بزرگ: کسی ۵۰ هزار دلار پول نقد او را دزدیده و یکی از دخترانش، دی، ناپدید شده است. با کمبود گزینه‌ها، او گورسکی، یک غریبه و محافظ شخصی‌اش، را برای یافتن پول و دی می‌فرستد. اما یک اشتباه تصادفی باعث می‌شود گورسکی با ماری بث روبه‌رو شود، و در این برخورد، ماری بث به طور تصادفی او را می‌کشد. او مجبور می‌شود به تنها کسی که باقی مانده است، یعنی خواهرش، روی بیاورد. خواهران کانلی با همدیگر تلاش می‌کنند اشتباه ماری بث را پنهان کنند و تصمیم بگیرند با کیسه پول مشکوکی که در کلبه گورسکی پیدا کرده‌اند چه کنند. وقتی بدن دی در ساحل پیدا می‌شود، بقیه زنان بزرگ شهر - دورین، گیل و سوزی - وارد عمل می‌شوند. این سه نفر، همراه با انید و ماری مارگارت، سال‌هاست که قوانین نانوشته شهر را به صورت مخفیانه کنترل می‌کنند و در مسیر پر پیچ و خم گذشته پر ابهام شهر حرکت کرده‌اند. ماتریارک‌های شهر وارد عمل می‌شوند و سرنوشت انید و همچنین سرنوشت خواهران کانلی را تعیین می‌کنند.