FINDING NEVERLAND
لندن، 1903. تلاش جدید نمایشنامهنویس معروف، ج.م. بری (جیمز)، نقدهای مثبتی دریافت نکرده است، چیزی که او از قبل میدانست که خواهد شد حتی پیش از اجرای نمایش. این شکست فشار زیادی به جیمز وارد میکند تا هر چه سریعتر نمایشنامهای دیگر بنویسد، چرا که چارلز فرومان، تهیهکننده نمایشها، به نمایش دیگری نیاز دارد تا آن را جایگزین شکست کند و تئاتر خود را پایدار نگه دارد. در حین پیادهروی با سگش به قصد آزاد کردن ذهنش، جیمز به خانواده لوئلین دیویس برخورد میکند: سیلویا لوئلین دیویس که به تازگی همسرش را از دست داده است (دختر نویسنده فقید جورج ال. دو موریه) و چهار پسر نوجوانش. جیمز و اعضای خانواده به دوستان خوبی تبدیل میشوند، عمدتاً به این دلیل که او و پسرها میتوانند تخیل کودکان را در یکدیگر پرورش دهند، جیمز تنها بزرگترین فرد در این زمینه است. سیلویا نیز جیمز را به زندگیشان میپذیرد و او تبدیل به فردی مهم و جداییناپذیر از زندگیشان میشود. از بین شش نفر آنها، تنها کسی که نمیخواهد مشارکت کند، پسر سوم سیلویا، پیتر لوئلین دیویس است، که هنوز در حال سوگواری به خاطر واقعیت زندگیشان است، جایی که پدرش یک روز در حال برنامهریزی برای یک گردش خانوادگی بود و روز بعد ناپدید شد. دو نفر دیگر که از جیمز در زندگی لوئلین دیویسها خوششان نمیآید عبارتند از: همسرش، مری بری، که همیشه احساس میکند باید فرد مسئول در رابطهشان باشد و از دوستی او با یک زن مجرد احساس تهدید میکند؛ و اما دو موریه، مادر سرسخت سیلویا، که او را به عنوان مانعی برای پیشرفت سیلویا در زندگیاش با یک شوهر بالقوه دیگر میبیند و همچنین مانعی برای حفظ انضباط در بین پسرها. جیمز هنوز امیدوار است که بتواند پیتر را از پوسته خود بیرون بیاورد، اما در این فرآیند، ایدهای برای نوشتن یک نمایشنامه جدید پیدا میکند که ترکیبی از خود او و پیتر است، نمایشی که در نهایت تبدیل به نمایشی غیرقابل اجرا و به شدت محکوم به شکست به نام “پیتر پن” میشود. این فرآیند کمک به پیتر ممکن است زمانی که به نظر میرسد سیلویا ممکن است سرنوشتی مشابه با شوهر مرحومش پیدا کند، به عقب برگردد.