در نیواورلئان، دو آدم‌کش به نام‌های جیمز بونومو (معروف به جیمی بوبو) و لوئیس بلانچارد ماموریت دارند تا پلیس فاسد هنک گریلی را در یک اتاق هتل به قتل برسانند. اما آن‌ها فریب می‌خورند و لوئیس در یک بار توسط یک مزدور به نام کیگان هنگام انتظار برای دریافت پرداخت قرارداد، طعمه حمله قرار می‌گیرد. در همین حین، کارآگاه پلیس واشنگتن دی.سی.، تیلور کوان، به نیواورلئان می‌آید تا قتل گریلی را بررسی کند. گریلی که شواهدی از اداره پلیس نیواورلئان دزدیده بود، کشته شده است. خیلی زود تیلور توسط دو کارآگاه فاسد مورد حمله قرار می‌گیرد، اما جیمی جان او را نجات می‌دهد. جیمی تیلور را به مغازه دخترش، لیسا می‌برد و او گلوله‌ای را که به شانه‌اش خورده بود، از بدنش بیرون می‌آورد و از او پرستاری می‌کند. تیلور و جیمی به همکاری غیرمنتظره‌ای برای تحقیق درباره جنایات و فساد در این شهر پرداخته و پس از تماس با فردی به نام رونی ارل که جیمی و لوئیس را استخدام کرده بود، متوجه شبکه‌ای از فساد می‌شوند که شامل وکیل مارکوس باتیست و کارآفرین رابرت انکومو مورل است.