رکود بزرگ
رکود بزرگ -
سه داستان جداگانه اما موازی از بحران مسکن ایالات متحده در سال ۲۰۰۵ روایت میشود. مایکل بوری، یک پزشک سابق عجیبوغریب که به مدیر صندوق پوشش ریسک Scion Capital تبدیل شده است، لباسهای سنتی اداری را به شلوارک، پای برهنه و یک کوتاهی مو از سوپرکات تغییر داده است. او معتقد است که بازار مسکن ایالات متحده بر پایه حبابی ساخته شده است که در چند سال آینده ترک خواهدید. آزادی عمل در شرکت به بوری این امکان را میدهد که اغلب آنطور که میخواهد عمل کند، بنابراین بوری شروع به شرطبندی علیه بازار مسکن با بانکها میکند، که بیشتر از خوشحال هستند که پیشنهاد او را برای چیزی که هرگز در تاریخ آمریکا رخ نداده بپذیرند. بانکها معتقدند که بوری یک دیوانه است و بنابراین اطمینان دارند که در این معامله برنده خواهند شد. جارد ونتت از دویچهبانک از آنچه که بوری در حال انجام است مطلع میشود و به عنوان یک سرمایهگذار معتقد است که او نیز میتواند از باورهای بوری سود ببرد. یک تماس تلفنی تصادفی به FrontPoint Partners این اطلاعات را به دست مارک بام میرساند، یک ایدئالیست که از فساد در صنعت مالی خسته شده است. بام و همکارانش که در فاصلهای از مورگان استنلی کار میکنند، تصمیم میگیرند تا با ونتت همکاری کنند، هرچند که به طور کامل به او اعتماد ندارند. علاوه بر اطلاعات بوری، آنها بر این باورند که بیشتر وامها توسط آژانسهای اعتبار بیش از حد ارزیابی شدهاند، با این حال بانکها تمام وامهای با ریسک بالا را در بستههای AAA جمعآوری کردهاند. چارلی گلر و جیمی شیپلی، که از بازیکنان کوچک در یک شرکت استارتاپ ۳۰ میلیون دلاری به نام Brownfield هستند، به پروپوزال ونتت دست پیدا میکنند. آنها میخواهند وارد این معامله شوند اما فاقد نفوذ رسمی برای انجام این کار هستند، بنابراین تصمیم میگیرند که یک دوست قدیمی، بن ریکرت، بانکدار سرمایهگذاری بازنشسته را برای کمک بخواهند. هر سه گروه بر اساس این فرضیه کار میکنند که بانکها احمق هستند و نمیدانند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، در حالی که برای برنده شدن، اقتصاد عمومی باید ضرر کند، که به معنای رنج سرمایهگذار عمومی است که به نهادهای مالی اعتماد میکند. این جنبه دوم ممکن است برای بام خوشایند نباشد. برخی از این فرضیات ممکن است نادرست باشد و شاید بیشتر از آنچه که تصور میکنند فریبکارانه باشد، که به نوبه خود ممکن است روند کار را به هم بریزد.