صفحه اول
صفحه اول -
هنگامی که هیلدی جانسون، بهترین گزارشگر یک روزنامه در شیکاگو، اعلام میکند که قصد دارد برای ازدواج استعفا دهد، سردبیر او، والتر برنز، به شدت تلاش میکند تا نظر او را عوض کند. وقتی انکار، فحش و فریبکاری جواب نمیدهد، والتر به ترفندها روی میآورد. این اتفاق درست روز قبل از اعدام یک فرد به ظن کمونیسم است و همه شیکاگو با نفسهای حبس شده منتظرند. در همین حال، هر یک از روزنامههای شهر فردی را برای پوشش این خبر به میدان فرستادهاند تا خبری یا زاویهای برای خود به دست آورند. هیلدی که برای پیوستن به نامزدش باید قطاری را در نیمهشب بگیرد، در ابتدا علاقهای به این موضوع ندارد، اما اتفاقات و عادتهای خود او در طول روز علیهاش عمل میکند و نمیتواند از خود بگذرد، به خصوص زمانی که مردی که قرار بود اعدام شود فرار کرده و تقریباً به طور واقعی در دام او میافتد.