خواهر و برادر هانسِل و گرتل توسط پدرشان در جنگل رها شده و توسط یک جادوگر تاریک در خانهای از شیرینیها به اسارت درمیآیند، اما آنها جادوگر را میکشند و فرار میکنند. سالها بعد، یتیمها به شکارچیان مشهور جادوگر تبدیل شدهاند. زمانی که 11 کودک در یک روستای کوچک گم میشوند، شهردار هانسِل و گرتل را برای نجات آنها میفرستد و آنها مینای مو قرمز را از دست کلانتر محلی که میخواهد او را به دلیل جادوگری بسوزاند نجات میدهند. به زودی متوجه میشوند که ماه خون در سه روز دیگر خواهد آمد و جادوگر تاریک قدرتمند موریل مسئول تمامی آدمرباییها است؛ او قصد دارد از کودکان با یک ماده مخفی در یک سوپ استفاده کند که کانون جادوگران را در برابر آتش محافظت کند. در این میان، هانسِل و گرتل اسراری درباره والدینشان کشف میکنند.