کارن مجبور است که سوار ماشین فرانک شود. او همراه با همسرش در حال سفر به مقصدی است تا چیپ‌های کامپیوتری را که به صورت غیرقانونی به دست آورده بفروشد. او شک دارد که همسرش به او وفادار نیست و اتفاقات تراژیک پس از یک بحث رخ می‌دهند. کارن فرار می‌کند و به یک آزمایشگاه می‌رسد که در آن یک دانشمند موفق شده است راهی برای بازگشت به زمان پیدا کند. او به طور تصادفی چند دقیقه قبل از حوادث خشونت‌آمیز به زمان بازمی‌گردد. سپس او تلاش می‌کند تا وضعیت را بهتر کند، اما اوضاع به طور مداوم بدتر می‌شود و حلقه‌های زمانی به تکرار در می‌آیند.