پس از آزادی از یک دوره پنج ساله زندان، جانی کلی (جاننی کلی) یک تیم پنج‌نفری تشکیل می‌دهد که شامل دو نفر داخلی است تا یک دزدی به ارزش دو میلیون دلار در میدان مسابقه لانزدون انجام دهند که درآمد آن بین پنج نفر تقسیم خواهد شد، منهای هزینه‌ها. به جز جانی، هیچ‌کدام از این مردان به طور سنتی جنایتکار نیستند. علاوه بر چهار نفر تیم، جانی دو نفر خارج از تیم را برای انجام وظایف خاص با یک دستمزد ثابت استخدام کرده است؛ چهار نفر دیگر هیچ‌گاه دو نفر استخدامی را ملاقات نخواهند کرد و حتی نمی‌دانند آنها کی هستند، در حالی که دو نفر استخدامی هم از نقشه اصلی دزدی بی‌خبرند. هیچ‌کدام از اعضا نباید به کسی، حتی عزیزانشان، در مورد این کار بگویند. هر یک از پنج نفر دلیل خاصی برای خواستن سهم خود از پول دارند: جانی برای اینکه با نامزد طولانی‌مدتش فِی ازدواج کند و می‌داند برای زندگی راحت‌تر باید رویایی بزرگ داشته باشد به جای اینکه کارهای کوچک و بی‌ارزش را که او را به زندان انداخته، انجام دهد؛ ماروین آنگر، یک حسابدار که طرح را تأمین مالی می‌کند، این کار را به خاطر دوستی و وفاداری‌اش به جانی انجام می‌دهد؛ رندی کینان، یک افسر پلیس فاسد، به دلیل اینکه دیر کرده است تا بدهی‌اش را به یک قرض‌خور پرداخت کند؛ مایک او رایلی، یکی از بارتندرهای میدان مسابقه، می‌خواهد بتواند مراقبت‌های بهتری برای همسر بستری‌شده‌اش، روثی او رایلی، فراهم کند؛ و جورج پیتی، یکی از فروشندگان بلیت میدان مسابقه، تلاش می‌کند تا عشق همسر پنج‌ساله‌اش، شری پیتی، را که ممکن است هیچ وقت آن را نداشته باشد، دوباره به دست آورد. طرح پیچیده نیازمند زمان‌بندی دقیق همه هفت مرد است. به غیر از مشکلات پیش‌بینی نشده که می‌تواند باعث شکست طرح شود، چیزی که چهار نفر دیگر از اعضای تیم نمی‌دانند این است که جورج ضعیف‌الروح به شری گفته است که در یک دزدی بزرگ شرکت خواهد کرد تا او را از نظر عاطفی نگه دارد؛ شری هم در مقابل این را به دوست‌پسرش وال کانون گفته است، و شری و وال برنامه‌هایی برای فرار با تمام درآمد دزدی پس از انجام آن دارند.