روزی روزگاری لیدیا دختر معصوم یک نقاش بود که آرود، روزنامه‌نگار جوان، در جزایر آرشیپلاگو عاشق او شد. یا شاید هم نه؟ آیا او عاشق ایده‌ای از عشق که باید باشد شد؟ در پاک‌ترین و بی‌آلایش‌ترین شکلش. زیبایی عشق، ازدواجی که در بهشت شکل گرفته، عشق از اولین نگاه. آرود احساس می‌کند که می‌خواهد در دنیای خود تأثیرگذار باشد و از پس‌زمینه اجتماعی خود فاصله بگیرد. بلندپروازی‌اش در برابر ازدواج قرار می‌گیرد و عشق از دست می‌رود. ده سال از اولین دیدارشان گذشته است. حالا هر دوی آنها ازدواج کرده‌اند. اما نه با یکدیگر. دوباره یکدیگر را ملاقات می‌کنند و در نهایت به رابطه‌ای پنهانی می‌افتند. رابطه‌ای که این زوج را مجبور می‌کند به زمان گذشته فکر کنند، اینکه چقدر تغییر کرده‌اند و چقدر از یکدیگر فاصله گرفته‌اند. پیامدهای این رابطه پیش‌بینی‌ناپذیر است. در دستان لون شرفیگ، یکی از محبوب‌ترین داستان‌های ادبیات سوئدی به یک روایت دلخراش، طنزآمیز و اروتیک تبدیل شده است که پیچیدگی عشق را در پس‌زمینه زیبای استکهلم در آستانه قرن بیستم روایت می‌کند.