این داستان در مورد مادری است که متوجه می‌شود دخترش با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کند و از این وضعیت به شدت نگران است. به دنبال یافتن راهی برای کمک به دخترش، مادر تصمیم می‌گیرد یک آموزش‌دهنده اسب‌ها را استخدام کند. این آموزش‌دهنده که تخصص در درمان اسب‌های آسیب‌دیده دارد، معتقد است که می‌تواند به دختر او نیز کمک کند. او از اسب آسیب‌دیده دختر برای برقراری ارتباط عاطفی استفاده می‌کند و در این مسیر، رابطه‌ای ویژه میان دختر و اسب شکل می‌گیرد. این ارتباط و درمان اسب، به طور غیرمستقیم به درمان روحی و عاطفی دختر کمک می‌کند و او را به مرحله‌ای از بهبودی و آرامش می‌رساند. داستان به شکل زیبایی به بررسی تأثیرات روابط انسان و حیوان، به خصوص در فرایند شفا و درمان، می‌پردازد.