28 روز بعد -
فعالان حیوانات به آزمایشگاه حمله میکنند تا شامپانزههایی را که تحت آزمایش هستند، آلوده کنند، ویروسی که باعث خشم میشود. فعالان ساده لوح درخواست های یک دانشمند را برای قفل نگه داشتن قفس ها نادیده می گیرند و نتایج فاجعه باری به همراه دارد. بیست و هشت روز بعد، قهرمان داستان ما، جیم، به تنهایی در بیمارستانی متروکه از کما بیدار می شود. او شروع به جستجوی شخص دیگری می کند تا دریابد لندن خالی از سکنه است، ظاهراً روح زنده ای ندارد. او پس از یافتن کلیسایی که در آن زامبیهایی مانند انسانهایی که قصد مرگ او را دارند، در آن زندگی میکنند، برای جان خود فرار میکند. سلنا و مارک او را از دست گروه ترکان نجات می دهند و او را در جریان کشتار دسته جمعی و وحشت که تمام لندن خود را از هم می پاشید، به روز می کنند. این داستانی از بقا و در نهایت قهرمانی است، با متنی زیبا در مورد طبیعت وحشی بشر.