استریکس و اوبلیکس: خدا حافظ خاک بریتانیا
استریکس و اوبلیکس: خدا حافظ خاک بریتانیا -
سال 50 پیش از میلاد است. ژنرال ژولیوس سزار به دنبال فتوحات جدید است. در رأس لژیونهای باشکوه خود، تصمیم میگیرد به جزیرهای حمله کند که در انتهای دنیای شناختهشده قرار دارد، سرزمین مرموزی به نام بریتانیا. پیروزی سریع و کامل است -- تقریباً. یک روستای کوچک توانسته است مقاومت کند، اما نیروهای آن در حال ضعیف شدن هستند، بنابراین کوردلیا، ملکه بریتانیاییها، تصمیم میگیرد تا افسر وفادار خود، جولیتوراکس، را برای درخواست کمک به گالیا بفرستد، به روستای کوچکی که به دلیل مقاومت سرسختانهاش در برابر رومیها معروف است. در این روستا، آستریکس و اوبلیکس دست به کارهای زیادی دارند. رئیسشان وظیفهای به آنها سپرده است تا از گوودوریس، برادرزاده دردسرساز جوانی که اخیراً از لوته به روستا آمده، یک مرد بسازند. و هنوز کاری از پیش نبردهاند. وقتی جولیتوراکس برای درخواست کمک میرسد، گالها تصمیم میگیرند یک بشکه از معجون جادویی معروفشان به او بدهند. آستریکس و اوبلیکس او را به بریتانیا همراهی خواهند کرد -- و گوودوریس هم به همراه آنها میآید. بالاخره، این سفر به نظر فرصتی عالی برای تکمیل آموزش جوان است. متاسفانه، هیچ چیز طبق برنامه پیش نمیرود.