دون خوان دیمارکو -
دکتر جک میکلر، روانپزشک محترم، تنها ۱۰ روز تا بازنشستگی فاصله دارد. یک هفته پیش از این که قرار است بازنشسته شود، با جوانی مواجه میشود که تلاش کرده خودکشی کند. این یک مورد نسبتاً ساده است، مگر اینکه جوان ادعا کند که دون ژوان است، اشرافی اسپانیایی افسانهای و مردی مشهور به فریبندگی و عاشقی با زنان. علیرغم خصومت اولیه همکارانش، جک موفق میشود آنها را قانع کند که این جوان را تحت مراقبت خود به مدت ۱۰ روز قرار دهند، پس از آن جوان تحت ارزیابی قرار میگیرد تا مشخص شود که آیا باید از مراقبتهای روانپزشکی آزاد شود یا به یک بیمارستان روانی منتقل گردد. اما با گذشت روزها، دکتر میکلر و سایر کارکنان به تدریج وارد دنیای عجیب و غریب عشق، شور و لذت جوان میشوند، زیرا او داستان خود را روایت میکند. در حین صحبتهای او، فلسفهها و اشتیاق او به زندگی و عشق شروع به احیای رابطه نسبتاً بیاحساس دکتر میکلر با همسرش مارلین میکند و همچنین دیدگاهها و اخلاقیات او را به چالش میکشد، به گونهای که هم او و هم تماشاگران شروع به پرسش از خود میکنند: آیا این جوان واقعاً دون ژوان است؟