جنگجویان رنگین کمان
جنگجویان رنگین کمان -
در دوران حکومت ژاپن بر تایوان، سیدیگها مجبور شدند فرهنگ خود را از دست بدهند و ایمانشان را رها کنند. مردان تحت کار اجباری قرار گرفتند و از شکار سنتی خود محروم شدند؛ در حالی که زنان باید به عنوان خدمتکار برای پلیسهای ژاپنی و خانوادههایشان کارهای خانه را انجام میدادند و از کارهای سنتی بافندگی خود دست میکشیدند. مهمتر از همه، آنها از تاتو کردن صورت خود منع شدند. این تاتوها به عنوان باور سنتی سیدیگها دیده میشد که آنها را به سیدیگ باله ("انسانهای واقعی") تبدیل میکرد. مونا روداو، شخصیت اصلی داستان، سرکوب ژاپنیها را طی 30 سال مشاهده کرده است. در پاییز و زمستان سال 1930، زمانی که کار اجباری در سختترین شرایط قرار دارد، یک زوج جوان سیدیگ ازدواج میکنند و جشنی شاد برپا میشود. در همین زمان، یک پلیس ژاپنی تازهوارد به این قبیله برای انجام گشتزنی میآید. پسر اول مونا روداو، تادو مونا، با شور و شوق به پلیس شراب میدهد، اما به دلیل اینکه دستانش را کافی تمیز نمیدانند، مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. با عصبانیت، تادو مونا و برادرش باسو مونا به پلیس حمله میکنند. از آن روز به بعد، قبیلهشان در سایه انتقامجویی ژاپنیها زندگی میکند. چند روز بعد، گروهی از جوانان به مونا روداو نزدیک میشوند و از او میخواهند تا برای انتقامگیری از ژاپنیها رهبری کند. مونا روداو مدتها درگیر کشمکش بین نجات جان همتبارانش و مبارزه برای کرامت خود است تا اینکه صورتهای این جوانان - که بدون تاتوهای سیدیگ بودند - را میبیند و تصمیم میگیرد. او به جوانان میگوید: "نیروهای ژاپنی بیشتر از سنگهای رودخانه داکوسویی و بیشتر از برگهای جنگل هستند، اما اراده من برای مقابله با آنها محکمتر از کوه کیره است." "بچهها! در نوک پل قوسکمانی که به خانه ارواح اجداد ما میرسد، یک شکارگاه زیبا دیگر است. اجداد ما همه آنجا هستند! به یاد داشته باشید که فقط ارواح شجاع میتوانند وارد این مکان شوند و ما هرگز نباید آن را از دست بدهیم. همتباران من، بیایید سرهای دشمنانمان را شکار کنیم و ارواح خود را با خون شستشو دهیم تا به پل قوسکمان برویم و همیشه با اجدادمان باشیم." فیلم "سیدیگ باله" واقعه ووشه را به تصویر میکشد که در تایوان مرکزی در دوران حکومت ژاپن رخ داد. وقتی سیدیگ بالهها که به قوسکمان ایمان دارند و ژاپنیها که به خورشید ایمان دارند، با یکدیگر روبرو میشوند، جنگ میکنند. رهبر سیدیگ باله، مونا روداو، 300 جنگجو را رهبری میکند که در برابر 3000 سرباز ژاپنی میجنگند. تنها چیزی که فراموش کردند این بود که آیا به قوسکمان یا خورشید ایمان دارند؛ در حقیقت، آنها به همان آسمان ایمان داشتند.