یک زن جوان برای درمان فوبیای خود از بوگی‌من وارد یک مرکز درمانی روانی می‌شود، اما دیر متوجه می‌شود که حالا به طرز بی‌کمک و ناامیدی با بزرگ‌ترین ترس خود درگیر شده است. این داستان ممکن است به بررسی ترس‌های درونی، آسیب‌های روانی و تلاش برای رهایی از دنیای ترسناک ذهن پرداخته و نشان دهد که چگونه در بعضی مواقع، تلاش برای مواجهه با ترس می‌تواند به دام پیچیده‌تری تبدیل شود. ممکن است داستان به تضاد میان دنیای واقعی و دنیای توهمات ذهنی بپردازد و نشان دهد که گاهی اوقات، کسانی که در جستجوی درمان و رهایی از ترس‌هایشان هستند، خود را در شرایطی قرار می‌دهند که ترسشان نه تنها پابرجا بلکه قوی‌تر می‌شود.