چین، دوران تانگ اواخر، قرن دهم. در آستانه جشن چنگ یانگ، گل‌های طلایی در کاخ سلطنتی پر می‌شوند. امپراتور (چو یون فات) به طور غیرمنتظره‌ای با پسر دومش، شاهزاده جائی (جی چاو) باز می‌گردد. بهانه‌اش این است که تعطیلات را با خانواده‌اش جشن بگیرد، اما با توجه به روابط سرد بین امپراتور و امپراتریس بیمار (گونگ لی)، این موضوع صادقانه به نظر نمی‌رسد. برای سال‌ها، امپراتریس و ولیعهد وان (لیو یه)، پسر ناتنی‌اش، رابطه‌ای پنهانی داشته‌اند. شاهزاده وان احساس می‌کند در تله افتاده است و در آرزوی فرار از کاخ با عشق پنهانش، چان (لی من)، دختر پزشک سلطنتی، است. در همین حال، شاهزاده جائی، پسر وفادار، نگران سلامت امپراتریس و وسواس او نسبت به گل‌های داوودی طلایی است. آیا او در مسیری شوم پیش می‌رود؟ امپراتور نیز برنامه‌های پنهانی خود را دارد؛ پزشک سلطنتی (نی داهونگ) تنها کسی است که از توطئه‌های او باخبر است. زمانی که امپراتور تهدیدی قریب‌الوقوع احساس می‌کند، خانواده پزشک را از کاخ به منطقه‌ای دوردست منتقل می‌کند. در حین سفر، قاتلان مرموز به آن‌ها حمله می‌کنند. چان و مادرش، جیانگ شی (چن جین)، مجبور به بازگشت به کاخ می‌شوند. بازگشت آن‌ها زنجیره‌ای پر از سورپرایزهای تاریک را به راه می‌اندازد. در میان شکوه و عظمت جشن، اسرار زشت فاش می‌شود. در حالی که خانواده سلطنتی در حال ادامه بازی پیچیده خود در یک محیط باشکوه است، هزاران جنگجوی زره‌پوش طلایی به سمت کاخ حمله می‌کنند. چه کسی پشت این شورش وحشیانه است؟ وفاداری‌های شاهزاده جائی کجا قرار دارد؟ بین عشق و تمایل، آیا برنده نهایی وجود دارد؟ در برابر شبی ماه‌تاب، هزاران گل داوودی له می‌شود و خون در کاخ سلطنتی ریخته می‌شود.